روز ۲۴ مهر ۹۹ صبح از خواب بیدار شدم شب قبل خیلی بد خواب بودم اصلا خوب نخوابیدم ساعت ۵ بیدار شدم دیگه نخوابیدم ارایش کردم بعد حاضر شدن همه لوازم رو دم در آماده کردم یاسین و محسن رو بیدار کردم حاضر شدند همراه مامان به سمت بیمارستان تندیس به راه افتادیم وقتی رسیدیم خیلی شلوغ بود و ما بیرون نشستیم تا محسن کارهای پذیرش رو انجام بده و نوبتش بشه اما هوا سرد بود رفتیم داخل کافی شاپ بیمارستان برای یاسین نسکافه و کروسان خریدم صبحانه نخورده بود وقتی خوراکی اش تموم شد در حالی که گوشی من دستش بود محسن اومد بهم گفت سریع بیا منتظره منم رفتم دیدم به دستم دستبند بستن و سوار آسانسور کردن رفتیم بلوک زایمان اونجا همسرم بیرون موند من رفتم داخل مدارکم رو د...